منطقه ۳ 

منطقه ۳ 

روستاهای دیروز، محله‌های امروز

منطقه ۳ به‌لحاظ تاریخی سابقه روستایی دارد. یعنی بسیاری از محله‌های امروز آن، در گذشته‌ای نه چندان دور روستا‌ بوده و حالا جزئی از شهر شده است. براین‌اساس، بخش زیادی از اراضی این محدوده را زمین‌های کشاورزی تشکیل می‌داده که به‌مرور زمان و با توسعه شهر، به کاربری‌های شهری تغییر یافته‌ است. محدوده منفصل قرقی که اسفند ۹۱ به محدوده شهری پیوست، یکی از جدیدترین الحاقات به این منطقه است. استقرار فضا‌های مهمی مانند ایستگاه راه‌آهن و سیلوی گندم از حدود سال ۱۳۴۰ را می‌توان نقطه عطف این منطقه برای تبدیل پهنه‌های روستایی به بافت شهری و افزایش جمعیت آن دانست. پس از انقلاب به‌دلیل شکل‌گیری شریان‌های مهم منطقه مانند محور گاز، رسالت، طبرسی و مجلسی، تحولات منطقه سرعت گرفت. آرامگاه و باغ‌موزه نادری و آرامگاه خواجه‌ربیع ازجمله مکان‌های هویتی و تاریخی منطقه ۳ است که جمع زیادی از گردشگران و زائران را راهی این منطقه می‌کند. در مساحت ۳۳۰۷ هکتاری شهرداری منطقه ۳ حدود ۴۱۷ هزار نفر زندگی می‌کنند.

 

قهرمان‌پروری «قرقی» روی تنها تشک ورزشی محله!
میلاد عاطفی پور چهارده ساله می تواند الگوی مناسبی برای نوجوانانی قرار گیرد که کم بودن برخی از امکانات باعث می شود تلاش نکنند. میلاد سراسر تابستان را صبح تا شب کار می کرده است تا بتواند درس بخواند. حالا هم درس می خواند هم سخت ورزش می کند. نوجوان پرانگیزه منطقه ما در محله قرقی با تلاش و تمرینات جدی ای که داشته، توانسته است تنها پس از شش ماه فعالیت در رشته ورزشی دی هان‌کیدو به مقام نایب قهرمانی استانی دست پیدا کند.
سیدرضا مؤید چشم و چراغ محله فاطمیه بود
مرحوم مؤید هر سال در دهه فاطمیه مجلس بزرگ و باشکوهی را با مشارکت برخی از همسایه ها برپا می کرد. مراسم عمومی بود.
نامه‌رسان‌ها؛ پیک‌های غم و شادی
این ماجرا را که تعریف می‌کنم مربوط به اسفند سال 92 است. مقصد خانه‌ای پشت یک کال بود. در زدم و منتظر ماندم. پیرزنی در را باز کرد. بسته را دادم دستش. یک لحظه با بوسه پیرزن بر دستم غافل‌گیر شدم. نمی‌توانستم هیچ حرفی بزنم. کنجکاو شدم ببینم داخل بسته چیست که او را تا این اندازه شاد کرده است. پیرزن خم‌خم داخل خانه رفت و با یک سینی کهنه و قدیمی برگشت. کنارش یک شیرینی بود، احتمالا مال چند سال قبل. کهنه به نظر می‌رسید، کهنه کهنه. یک اسکناس دویست‌تومانی هم کنار شیرینی گذاشته شده بود که تا نخورده بود، نو نو.
کوچه رسالت3/55،بافت شهری در زمین‌های کشاورزی
کوچه رسالت 55/3 که تا اوایل دهه 70 محل کشت و زرع و کشاورزی بوده است، اکنون در حصار دیوارها و خانه‌های امروزی، فضای شلوغ شهرنشینی را تجربه می‌کند. گرچه هنوز زمین‌های رها و افتاده‌ای بین خانه‌ها فاصله انداخته است، خبری از چاه‌موتورهای آب و باغ حاج کربلایی علی که در این کوچه معروف بود نیست. خیلی از ساکنان می‌گویند این کوچه یکی از آبادترین نقاط محله دروی از نظر ساخت‌و ساز است. پلیس+10 در محل ورودی معبر است.
مشت‌های طلایی دختر رزمی‌کار محله بهمن
ریحانه خاکشور متولد 1387 است و کلاس نهم. با رشته کاراته خیلی اتفاقی آشنا شده است. تکنیک‌های زیبا روزبه‌روز علاقه‌مندی‌اش را به این رشته بیشتر می‌کرد. چند مسابقه و برد شیرین باعث می‌شود انگیزه ریحانه برای حضور در میدان‌های تازه قوت گیرد. او هرروز مصمم‌تر تمرین‌ها را ادامه می‌دهد و خوشحال است که در این مسیر قرار گرفته است. می‌داند شور و نشاطی که از ورزش در زندگی او جریان می‌یابد بر موفقیت تحصیلی‌اش هم اثرگذار است.
نوه‌ها و پدربزرگ‌ها پشت نیمکت مدارس ۷۰ ساله نصیرزاده‌ها
در طول حدود هفتاد سال، به واسطه دبستان ایوب نصیرزاده و دبیرستان جلیل نصیرزاده خاطرات شیرین زیادی برای هزاران نفر رقم زده است. حالا وقت صحبت که می‌شود، بسیاری از پدربزرگان در همراهی با نوه‌ها و فرزندان از آن روزهای شیرین سخن می‌گویند، خاطراتی که از تلاش، فداکاری‌ و استقامت افرادی همچون مرحوم موثق عاملی برای ایجاد مدارس جدید در شهر مشهد شروع می‌شود. نقل است حضور اولین دانش‌آموزان در مدارس کاشانی 22 به سال 1329 بازمی‌گردد، زمانی که دبیرستانی به نام عاملی در مساحتی بالغ بر چهار هزار متر مربع بازگشایی شد.
روایت خدمتگزاری از ایستگاه راه‌آهن تا خیابان آیت‌الله شیرازی
حسین‌آقا یک باربر ساده است که درآمد چندانی ندارد، اما به پشتوانه ارادت و عشقی که به امام مهربانی‌ها دارد، دلش به دریای بی‌کران محبت به زائران تبدیل شده است. تعریف می‌کند: بارها با مسافرانی روبه‌رو شده‌ام که در طول سفر پولشان سرقت یا گم شده است. خودم هزینه فیش حمل بارشان را دادم. بعضی‌ها قبول نمی‌کردند. می‌گفتم: بگیرید. آقا خودش با من حساب می‌کند. این را هم بگویم که زائرها خوش‌حساب هستند و بلافاصله بعد از برگشت به شهرشان پول را واریز کردند. خیلی از زائران شماره من را گرفته‌اند و گاهی تماس می‌گیرند و می‌خواهند سلامشان را به امام برسانم و من را به شهر خود دعوت می‌کنند.